رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

داستان فرعون و شیطان

  فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد. روزی مردی نزد او آمد و درحضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت: اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.   فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد. فرعون پرسید کیستی؟ ناگهان دید که شیطان وارد شد. شیطان گفت خاک بر سر خدایی که نمی داند پشت در کیست. سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد. بعد خطاب به فرعون گفت: من بااین همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟ پس شیطان عازم رفتن شد که ف...
10 دی 1390

نمی دانم دوست داشتن چیست!

  نمی‌دانم دوست داشتن چیست! اما می‌دانم كه این روزها، بیش از هر زمان دیگری، حس می‌كنم كه به تو نزدیكم و با تو احساسی مشترك دارم. نمی‌دانم دوست داشتن چیست! اما می‌دانم كه هنگامی كه غمی در دل داری، من نیز غمگینم و زمانی كه شادی، از شادی تو شاد و خوشحالم. نمی‌دانم دوست داشتن چیست! اما می‌دانم كه دلم می‌خواهد همیشه شاد باشی، لبخند بزنی و از حس خوب رضایت و شادمانی، لبریز شوی. نمی‌دانم دوست داشتن چیست! اما گاهی احساس می‌كنم كه به حضور و وجود تو، سخت محتاجم و برای بودن تو، احساس دلتنگی می‌كنم. نمی‌دانم دوست داشتن چیست! اما می‌دانم كه همواره، همه‌ی ...
10 دی 1390

بدون عنوان

ت و این پست مخاطبم کسیه که از من دلیل این که امار وبم زیاد شدرو پرسیده اند هست. عزیزم،والا،محترم،من هم نمی دونم چرا امارم رفته بالا و ولی خوشحالم که هر روز به تعداد دوستانم بیشتر میشه.و در ضمن من این وبلاگ رو برای نینیم و دل خودم درست کردم نه اینکه مسابقه بالا بردن امار پس بدونید بیکار نیستم که بشینم پای کامپیوتر و خودم امارم رو ببرم بالا و اگه دقت کنید از بس سرم شلوغه که اکثرا پست هایی رو که می زارم نصف شب و بعد از ساعت 30"12 / 1 میزارم و گاها وقت نمی کنم که شیرین کاری اقا کوچولوم رو بزارم و یه داستان یا شعر می زارم تا هرکسی که به ما سر میزنه با مطالب تکراری روبرو نشه وببینه که مطلب جدید گذاشتیم.و شما که این قدر به این موضوع حساس هستی...
10 دی 1390

عشق به همین سادگی.. .

عشق به همین سادگی.. . از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می دادند. زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می دادند. زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند. از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با د...
9 دی 1390

چطور لباس ورزشی بکشیم؟

چطور لباس ورزشی بکشیم؟             یک مستطیل برای طرح لباس و یک دایره برای توپ می کشیم. حالا جای یقه و استین لباس رو می کشیم. حالا شکل رو تبدیل می کنیم به یک لباس ورزشی. خطوط اضافه رو پاک کنید و رنگ آمیزی کنید. ...
9 دی 1390

نقاشی پروانه با کف پا

نقاشی با کف پا مانند نقاشی با دست از فعالیت های دوست داشتنی و لذت بخش برای کودکان است.   لوازم مورد نیاز : - کاغذ سفید -قلم موی بزرگ -گواش ( دو رنگ ) از کودک بخواهید وسط کاغذ، خطی به عنوان بدن پروانه بکشد (با انگشت یا با قلم مو).پای کودک را رنگ بزنید .می نوانید از دو رنگ استفاده کنید که زیبا تر شود.از کودک بخواهید پایش را دو طرف خط بزند.(به شکل دقت کنید.)برای پروانه چشم ،دهان و شاخک بکشید.(می توانید از چشم های عروسکی که در بازار هست نیز استفاده کنید.) ...
9 دی 1390

عکس های جدید پرنس کوشکولو

  لطفابقیه عکس هارو تو ادامه مطلب ببینید یه فرشته خوشگل ناز نازی در حال کشیدن ادامه نقشه های بابایی دیروز صبح به عنوان یه مرد دست مامانی رو گرفتم بردمش بیرون تا کمی اب و هوا عوض کنه و با هم یه چرخی بزنیم و این عکسهارو جلو درمون مامانی ازم گرفته رادین ماست خور   متدجدید خواب از یه فرشته ی ناز ...
8 دی 1390

پیشی ناز من

سلام پرنس مامان،عزیزم این روزها مدام در حال انجام دادن کار های جدید هستی و با کارهات همه رو شگفت زده می کنی،نانازی دوروزه که وقتی بهت می گم رادین دس دسی دستهای ناز و توپولیترو می یاری جولو و شروع می کنی به دست زدن وبعد از سه چهار بار کف زدن هر دو دستت رو باهم می بری به سمت دهنت وشروع می کنی به خوردنشون. دیشب که مثل روال سه شنبه ها شام خونه بابا احد اینها بودیم از بس قلت زدی و از این سمت خونه به سمت دیگه رفتی که من به جای شما سر گیجه گرفتم و وقتی هم چشم من رو دور می دیدی خودتو می رسوندی بغل مبل ها و تمام سعی و تلاشت این بود که بری وسط دوتا مبل که بینشون فاصله بود و فقط پیشی ملوس هایی مثل شما اونجا جا میشن. این روزها داری مزه های ...
8 دی 1390